• تاریخ : پنجشنبه, ۲۷ آذر , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    خاطرات شهداء - الوارثین گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء علیه السلام

    اجازه بدهید من به قرآن رجوع کنم

    اجازه بدهید من به قرآن رجوع کنم

    حاج قاسم مبینی» پدر شهید «مصطفی مبینی» نیز درباره آخرین وداع با فرزندش می‌گوید: «آخرین بار به او اجازه نمی‌دادم که برود. دل کندن از او بسیار سخت بود.هنگام خداحافظی حدود 10 بار برگشت و من را نگاه کرد. هنوز آن نگاه‌هایش را به خاطر دارم.» ???? شهید«مصطفی مبینی». در گردان تخریب آدم ویژه‌ای بود. […]

    به یاد عارف و عاشق شهید مصطفی مبینی

    به یاد عارف و عاشق شهید مصطفی مبینی

    مصطفی نزدیک به بیست ماه توی گردان ما توقف داشت و عملیات بدر به سکوی پرواز پا گذاشت و….. پرید. مصطفی را همه به بندگی ، سادگی ، کم حرفی ، اخلاص ، مهربانی ، سخت کوشی ، نترسی و….. دهها هنر دیگه میشناختن و همه اینها رو اضافه کنید که او هم قاری فرآن […]

    آخرین دیدار من و غلام

    آخرین دیدار من و غلام

    آخرین دیدار ما با غلام وقت رفتن برای عملیات والفجر ده بود. ما داشتیم سوار اتوبوس ها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد. من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود . غلام زبانش لکنت داشت .” لکنت زبان غلام برای عملیات محرم بود […]

    روزهای نبرد در مجنون

    روزهای نبرد در مجنون

    روز 15 اسفند سال 62، ساعت نه و نیم صبح آیفاها(نوعی کامیون نظامی) آمدند، سوار شدیم و از پاسگاه خاتم به سمت جزیره حرکت کردیم. یک ساعتی راه رفتیم تا به اسکله رسیدیم و تا قایق‌ها اومدند و سوارشدیم حدود ساعت یک بعداز ظهر بود که رسیدیم داخل جزیره مجنون جنوبی و روی تنها خشکی […]

    شرحی از پرواز شهید سیدمصطفی خاتمیان

    شرحی از پرواز شهید سیدمصطفی خاتمیان

    شرحی از پرواز شهید سیدمصطفی خاتمیان ماموریت دسته ما گرفتن سرپل آنسوی اروند رود و جزیره ام الرصاص بود… شب 20 بهمن 64 از داخل روستایی نزدیک قصر شیخ خزعل در گمرک خرمشهر لباس های غواصی رو پوشیدیم و منتظر بودیم تا هوا تاریک شود و برای ماموریت حرکت کنیم… قبل از حرکت ………………… ?خبر […]

    اولین قایقی که وارد اروند رود شد

    اولین قایقی که وارد اروند رود شد

    اولین قایقی بودیم که از عرایض(نهری که از اروند منشعب میشود)وارد اروند رود شدیم زیر آتش خودی و دشمن حرکت به کندی صورت میگرفت.داخل قایق ، دیدم احمد امینی که همان شب هم شهید شد شروع کرد ترانه های کوچه باغی خوندن و بشکن زدن …من ناراحت شدم و به احمد اعتراض کردم که ذکر […]

    حرف بیخود نزن ، حواست به جلو باشه

    حرف بیخود نزن ، حواست به جلو باشه

    روز ۲۰ بهمن ماه بود که نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و شام مختصری خوردیم و لباس ها غواصی رو به تن کردیم.فرمانده هان تشخیص دادند که من با شهید حسن مقدم توی یک دسته نباشیم.هردوی ما خیلی دمق شدیم . وقتی لباس می پوشیدیم حسن زیر لباسش یک لایف ژاکت هم پوشید . […]

    ما زیاد هم امیدوار نیستیم غواصها بتوانند به ساحل ام الرصاص برسند

    ما زیاد هم امیدوار نیستیم غواصها بتوانند به ساحل ام الرصاص برسند

    صحبت های حاج آقا فضلی فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) اون شب حسابی دل ما رو خالی کرد .اینطوری یادم میاد که گفت : ما زیاد هم امیدوار نیستیم غواصها بتوانند به ساحل ام الرصاص برسند و خط دشمن رو بشکنند برای احتیاط همین چند تا تیربار سنگین در ساحل خودی مستقر کردیم که در ساعت مقرر […]

    مثل اینکه یک مشت شیشه خوره توی چشمم ریختند

    مثل اینکه یک مشت شیشه خوره توی چشمم ریختند

    خردادماه سال 65 به گردان ماموریت دادند که جلوی دشمن در آبراهه های جزیره مجنون مین گذاری کنه. و شهید سید محمد ، یاغی های گردان رو به این ماموریت فرستاد !!!!! من و علی پیکاری و زعفری و چند تای دیگه به اضافه حاج ابراهیم رفتیم جزیره شمالی و در اطراف جاده خندق مستقر […]

    سید اسماعیل پر تلاش، توی عبادت هم زبانزد بود

    سید اسماعیل پر تلاش، توی عبادت هم زبانزد بود

    سید اسماعیل یک لحظه آروم قرار نداشت با توجه به اینکه روزهای قبل از عملیات خیلی ضعیف شده بود اما به روی خورد نمیاورد…. سید پرکار، توی عبادت هم زبانزد بود…جزء اولین متهجدین گردان بود که از رختخواب جدا میشد…با قرآن خیلی مانوس بود..کتاب قرآنش از استفاده مداوم ورق ورق شده بود…روزهای آخر بهمن خیلی […]

    به داد خود برسید که وقت تنگ است

    به داد خود برسید که وقت تنگ است

    شادی و شادمانی توی جبهه برای خودش عالمی داشت….. رزمنده های جبهه همه جوون بودند….اگر به مسن ترها هم پیرمرد میگفتی بهشون برمیخورد… و کنترل این همه جوون توی شادی ها کارشاقی بود… توی گردان ما بعضی از رفتارهایی که توی گردان های رزمی مباح بود حرام اعلام شده بود…البته شرعیش نه!!!! بلکه عشقی بود.. […]

    پیکری که پدر کفن کرد

    پیکری که پدر کفن کرد

    گروهان ما مقابل کارخانه نمک با دشمن درگیر بود . دشمن تانک های زیادی را وارد منطقه کرده بود و با آتش سنگین و دقیق سعی داشت ما رو عقب بزنه…آنقدر با گلوله مستقیم تانک شلیک کرده بود که ارتفاع خاکریزها کم شده بود و یک مسافتی هم از خط پدافندی ما خاکریز نداشت و […]

    برو بالا