قبل از عملیات بدر بود که رفتیم مرخصی. چند روز اول مرخصی هم به رسم بچه های تخریب قبل از رفتن به خونه رفتیم به خانواده های شهدای گردان سرزدیم. چند روزی تهران موندیم و بعد دست جمعی برگشتیم. با شهید مصطفی مبینی و شهید رسول فیروزبخت و شهید اقا سید محمد زینال حسینی و […]
روز 5 فروردین ماه بود که دستور رسید امشب باید به دشمن حمله کنید. مقرر شده بود که غواص های تخریب و اطلاعات از پایین ارتفاع تیمورژنان وارد آب شوند و با نفوذ در ساحل دشمن و گرفتن سرپل سایر گردانها هم وارد منطقه شده و عملیات گسترش پیدا کند .که عصر روز پنجم این […]
تخریبچی شهید غلامرضا کاظمی شهادت: دربندیخان 11 فروردین 67 بمباران شیمیایی شهید غلامرضا کاظمی نوجوان شوخ طبعی بود باید باهاش زندگی میکردی تا به صفای باطنش پی ببری نیروی کاری و عملیاتی بود فوق العاده پر تحرک و شلوغ توی هر دسته ای میرفت مسوول دسته در برخورد اول میگفت: این نیرو رو جابجا کنید. […]
شهید سید عباس میرنوری همیشه اولین کسی بود که آماده برای کار میشد و به همین خاطر همیشه سرستون بود و در گذشتن از عرض رودخانه خروشان #دز تبحر خاصی داشت…. بارها شده بود در حالیکه در تب میسوخت و توان جسمی اش تحلیل رفته بدون اینکه ضعفی نشون بده با همون حالش وارد آب […]
تحویل سال 65 مصادف بود با روز ولادت جواد الائمه علیه السلام و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد. همه ی بچه های تخریب حضور داشتند. هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند. و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده […]
روزهای آخر ماه رمضان سال 64 بود که حاجی یه تعداد رو جدا کرد و از مقر الصابرین رفتیم برای غرب کشور. شب احیاء در پادگان شهید عبادت مریوان بودیم و فردای اون رفتیم برای پاکسازی میادین ارتفاعات لری در پنجوین در یکی از شیارها در کنار مقر جهاد سازندگی سمنان چادر زدیم و اسباب […]
اوایل سال 64 بود تازه گردان تخریب از آوارگی در اومده و مقری مستقل برای خودش درست کرده بود نیروی تازه نفس هم گرفته بود و آموزش ها شروع شده بود حاجی وسط روز وارد مقر الصابرین شد و یه تعداد بچه ها رو جدا کرد و گفت: وسایلتون رو جمع و جور کنید وساک […]
سید بعد از توجیه بچه های غواص .یک نفس عمیقی کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت: برادرها ایام فاطمیه است . ایام شهادت مادر ما فاطمه(س) است. و با التماس به مادرش حضرت زهراء سلام الله علیها ادامه داد. مادر جون دست ما را بگیر. ما برای یاری دین خدا قدم توی […]
حضور بزرگترها و محاسن سفیدها میون نوجوان های و جوان های تخریبچی نعمتی بود درسته سن وسالی ازشون گذشته بود اما دل جوونی داشتند و سعی میکردند جوونها رو مثل یک پدر دلسوز راهنمایی کنند و بودن در کنار این رزمنده های جا افتاده خلا عاطفی دوری از خانواده رو برای ما جوون ترها پر […]
به قول برادر غلامرضا رجبی حبیب ابن مظاهر تخریب لشگر 10 رفته بودم تهرون مرخصی و وقتی برگشتم گردان به منطقه قلاجه در مسیر بین استان کرمانشاه و ایلام نقل مکان کرده بود با هر زحمتی بود مقر بچه های تخریب رو پیدا کردم موقع اذان بود و همه در حسینیه برای نمازجماعت جمع بودند […]
پس از یک هفته از شروع عملیات کربلای 5 ، به لشکر 10 سیدالشهدا(ع) برای بازسازی 2 روز فرصت داده شد. لذا فرماندهی لشکر اعلام کرد که بهجز واحدهای ادوات و توپخانه که باید بهعنوان احتیاط برای کمک به سایر یگانها در منطقه بمانند، سایر واحدها و گردانها میتوانند برای مدت 48 ساعت برای بازسازی […]
فروردین سال 65 از نیمه گذشته بود اعیاد آخر ماه رجب و شعبان در پیش بود مقر الوارثین رنگ و بوی بهارگرفته بود. تقریبا دشت های اطراف مقر الوارثین پر بود از لاله های وحشی و سبزی زمین هم مناظر زیبایی خلق کرده بود. شب عید مبعث بود. به مسوول تدارکات گردان حاج آقا عباسی […]