سید بعد از توجیه بچه های غواص .یک نفس عمیقی کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت: برادرها ایام فاطمیه است . ایام شهادت مادر ما فاطمه(س) است. و با التماس به مادرش حضرت زهراء سلام الله علیها ادامه داد. مادر جون دست ما را بگیر. ما برای یاری دین خدا قدم توی […]
حضور بزرگترها و محاسن سفیدها میون نوجوان های و جوان های تخریبچی نعمتی بود درسته سن وسالی ازشون گذشته بود اما دل جوونی داشتند و سعی میکردند جوونها رو مثل یک پدر دلسوز راهنمایی کنند و بودن در کنار این رزمنده های جا افتاده خلا عاطفی دوری از خانواده رو برای ما جوون ترها پر […]
به قول برادر غلامرضا رجبی حبیب ابن مظاهر تخریب لشگر 10 رفته بودم تهرون مرخصی و وقتی برگشتم گردان به منطقه قلاجه در مسیر بین استان کرمانشاه و ایلام نقل مکان کرده بود با هر زحمتی بود مقر بچه های تخریب رو پیدا کردم موقع اذان بود و همه در حسینیه برای نمازجماعت جمع بودند […]
بعدازبرگشت ازمرخصی استعلاجی وبازگشتم به گردان مقدس تخریب، بایدآمپولهای پنی سیلین رو روزانه میبردم بهداری تزریق میکردم تازخمهای ناشی ازترکش عفونت نکنه…خدامارو باشهدامحشورکنه. شهید قنبردوسه روز اول زحمت آمپولها رومیکشید.درکنارش دکتر گردان (مرحوم میرشعیب)هم پانسمانموعوض میکردو وارسی مرتب داشت. روز ششم یاهفتم بودکه اصرارپشت اصرار که اجازه بدم ترکش کتفم روباجراحی بیاره بیرون! میگفت زیرپوسته […]
مقر قلاجه بودیم و تازه از منطقه عملیات کربلای یک اومده بودیم. نزدیک یک ماه بچه های تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه. بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن جنگ مین به نیروهای جدید بودند غروب دیدم بچه ها توی چادر […]
دشمن متوجه حضور ما شده بود و عراقی ها از ترس داد میزدن العدو الایرانیه و همزمان تیربارچی دشمن آتیش تیرهای رسامش رو گرفت روی ستون بچه ها گرفته بود هیچ آر پی جی زنی جرات نکرد بلند شه و بزنه حاج علی مبتدا نعره زد آر پی جی زن…. بزن من به تاکید حاج […]
با حسن یه عملیات باهم بودیم عملیات کربلای 1 تخریب لشگر 27 منه خاک برسر مثلا مسول دسته بودم یکی مرحله ی اول و شب اول عملیات یکی هم شب آخر عملیات این دوشب باهم بودیم. حسن درحالی فامیلیش جدی بود که بواقع تمثیل این آیه ی شریفه بود، اشداء علی الکفار اینجا جدی بود […]
پس از یک هفته از شروع عملیات کربلای 5 ، به لشکر 10 سیدالشهدا(ع) برای بازسازی 2 روز فرصت داده شد. لذا فرماندهی لشکر اعلام کرد که بهجز واحدهای ادوات و توپخانه که باید بهعنوان احتیاط برای کمک به سایر یگانها در منطقه بمانند، سایر واحدها و گردانها میتوانند برای مدت 48 ساعت برای بازسازی […]
عمليات كربلاي پنج فرارسيده بود بچه ها داشتن تقسيم مي شدن برن براي عمليات ما چهارنفر مامور شديم به لشگر ١٩ فجر . همه دل تو دلشون نبود یه عده از بچه های تخریب اسمشون برای شرکت در عملیات خونده نشده بود خیلی ناراحت بودن گريه ميكردن بي تابي ميكردن به فرمانده گردان شهيد سيد […]
عملیات شلمچه(کربلای 5) بنده و شهید حدادی وچندتا از بچه ها ی تخریب به گردان علی اکبر (ع) مامورشدیم. برادراسدی مسئول تیم تخریب بود. گردان علی اکبر(ع) بایدبعدازشکسته شدن خط اول واردعمل میشد شب منتظردستوربودیم . دراثربارون خیس شده وازسرما می لرزیدیم. گفتند پوتین هارو دربیارید وسوارقایق شید انجام دادیم ولی وسط راه به علت […]
قبل از#عملیات_کربلای_4 حدودبیست نفربرای آموزش غواصی رفتیم سد دز. مربی آموزشی هم میسوری بود. صبح و عصرآموزش فشرده بود وشب ها که همه خسته و کوفته می خواستند استراحت کنند رسول فیروزبخت تازه شلوغ کاری و کل کل کردنش گل می کرد. کنار رودخانه دز تخته سنگی بود که حدود ۸یا ۹ متربا سطح آب […]
چندی پیش شهید حمید رضا ضیایی با پیدا کردن یک نامه قدیمی، خاطرهاش درباره این نامه را اینگونه روایت کرد: « تابستان ۶۶ در منطقه سردشت بودیم و من به علتی تسویه کردم و به تهران آمدم. یک روز تلفن خانه زنگ زد، یادم نیست کدام یک از دوستان بود، گفت: فردا سقز باش. پس […]